همه جور مطلب خنده دار
ماست بجای بنزين ميدوي اگه تو باک ماشين به جاي بنزين ماست بريزی چي ميشه نه نميدونم هيچي ، فقط به جاي بق بوق ميگه دوغ دوغ
خواب
پسر كوچولو رو به مادرش كرد و گفت: من نميدانم چرا شبها كه دلم نميخواهد بخوابم به زور مرا ميفرستي بخوابم ولي صبحها كه دلم نميخواهد از خواب بيدار شوم به زور مرا بيدار ميكني
قتل
به غضنفر ميگن : براي چی زدی زنتو با چاقو كشتی غضنفر ميگه : آخه وضع ماليم اونقدر خوب نبود كه بتونم تفنگ بخرم
سينما
زن و شوهري به سينما رفتنددر اواخر فيلم، زن، شوهرش را صدا زد و گفت: اينكسي كه بغل دست من نشسته از اول فيلم تا حالا خواب استمرد با ناراحتي جواب داد: به درك كه خواب استحالا چرا منو از خواب بيدار كردی؟
نگهبان قبرستان
اولي : ميدوني نگهبان قبرستون رو گرفتن دومي : نه براي چي اولي : آخه ميگن سوالاي شب اول قبر رو فروخته بود
درخياطي
شخصي وارد مغازه خياطي شد و گفت : آقا از اين پارچه لباسي برای من بدوزيد خياط پارچه رو متر کرد و گفت اين پارچه نيم متر کم است و يک لباس کامل برای شما نخواهد شد آن شخص جواب داد : عجيب است اين خياط بغل دستي شما ميگفت که پارچه کاملا" اندازه است خياط گفت : خوب حرف او صحيح است جون بچه اش بيشتر از يک سال ندارد ولي پسر من شش ساله است
بابات مرده
به جاسم ميگند بابات مرده جاسم ميگه : آخ جون از فردا تيپ مشکي
دوپينگ
غضنفر توی مسابقه دو دوپينگ ميکنه و برای اينکه کسي نفهمه از قصد خودش رو نفر آخر مسابقه ميکنه
خبر مرگ
يه بابايي ميره زير غلطك، غضنفر ميره خبر مرگش رو به خانوادش بده ميره در خونشون به پسر يارو ميگه : بابات چه جوري بود ميگه: دراز وباريك غضنفر ميگه : حالا ديگه صاف وپهنه
غزال
غضنفر با دختری به اسم «آهو» آشنا شد بعد از دو ساعت حرف زدن به او گفت : غزال خانم شغل باباتون چيه آهو گفت : اسم من غزال نيست ، اسم من آهو هست عضنفر گفت : چه فرقي ميکنه ، حيوان حيوانه
دامپزشک
يه روز يه خانومي ميره دامپزشکي ميگه : آقای دکتر من حالم خوب نیست دکتر ميگه : ميدونم خانوم ولي شما بايد بريد پيش پزشک اينجا دامپزشکيه زنه ميگه مي دونم آقای دکتر ولي ، آخه من صبحا که بيدار ميشم مثل سگ ميمونم تا ظهر مثل خر کار مي کنم ظهر مثل گاو مي خورم بعد از ظهر مثل خرس مي خوابم تا شب مثل مار نیش ميزنم شبم که شوهرم مياد خونه ميگه موش موشی من
مجلس ترحيم
بنده خدايي ميميره و مجلس ترحيمي ترتيب ميدند مقع خداحافظي هر کسي چيزی ميگفت غضنفر هم بود و خودش رو حسابي گم کرده بود که چي بگه ديد که جلوی گفت «غم آخرتون باشه نوبت که به غضنفر رسيد و چون نمي دونست چي بگه گفت : ببخشيد که مرد
چشم درد
غضنفر رفت پیش چشم پزشک تا وارد شد ، دکتر گفت : اوه اوه اوه ، چقدر چشمات سرخ شده غضنفر پرسيد : ببينم دکتر ، درد هم ميکنه
توالت يه جاهلي ميره توالت عمومي همه تواتها درهاشون بسته بود شروع ميكنه به يکي يکي در زدن اولي با صداي كلفتي ميگه : اهن دومي و سومي هم همينطوردر چهارمي رو كه ميزنه ، يكي با صداي خيلي نازك ميگه اهن جاهله ميگه پاشو بيا بيرون تو اينكاره نيستی
سقوط
غضنفر از ساختمون ده طبقه ميفته پايين ، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شدهميگه: والله منم تازه رسيدم
چي داشتين صاحب چلوكبابي : آقا چي داشتين مشتري : يك ساعت و نيم معطلي ، بيست دقيقه ضعف و نيم ساعت حالت تهوع
تشکر
خواهر زاده : خاله جان دستت درد نكنه كه به من عيدي دادي خاله : خواهش ميكنم عزيزم ، اون كه قابلي نداشت
خواهر زاده : منم ميدونم كه قابلي نداشت ولي مادرم دعوام ميكنه ميگه برو از خالت تشكر كن
ماست خالی
يک مشتری وارد بقالی شد و ديد روی ديوار نوشته اند
علی با ماست ، حسين با ماست ، حسن با ماست،
از مغازه دار پرسيد : ببخشين آقا ماست خالی ندارين
خوانندگي اولي : اين مدل نقره را کي گرفتيدومي : وقتي که خواننده شده بودم اولي : اين مدل طلا رو کي گرفتي دومي : وقتي خوانندگي رو کنار گذاشتم
دليل
اولی : چرا تو همش روزهای آفتابی چتر همراه خودت می آوری دومی : آخه روزهای بارانی بابام چتر را با خودش می بره
چكمه
يه بار يه عده اي يه چكمه پيدا مي كنن و ميبرنش پيش غضنفر و ازش كمك ميخوان و مي پرسن كه اين چيه غضنفر يه نگاه به چكمه ميندازه و ميگه : اين كه دست شماست ، در زمان گذشته غلاف چكش بوده
لالايي
مامانه داشته واسه بچه اش لالايي ميخونده بعد از يه ربع ، بچهه ميگه : خوب مامان خفه شو ميخوام بخوابم
آگهي استخدام
شرکتي برای تکميل کار خود استخدام ميکند : خانم منشي مسلط به تايپ ، آشنا به بايگاني ، وارد به حسابداری ، مسلط به دفترداری ، آشنا به زبان انگليسي ، وارد به کامپيوتر ، مسلط به فاکس ، آشنا با تلکس ، وارد به زبان آلماني ، مسلط به امور آبدارخانه و دم کردن چای ، آشنا به تي کشيدن ، وارد به گردگيری
دزدی
يک روز يک کور ، يک شل ، يک کچل و کر با هم ميرن دزدي کور ميگه يک نفر داره مياد کر مگه من صداش را ميشنوم شله مگه بلند شيم در بريم کچل ميگه يک مو از سر من کم بشه پدرتان را در ميارم
انگشت
يکي گفت بابام هفته قبل مرد گفتن چي شد که مرد گفت يک کاميون از روي انگشتش رّد شد گفتن کاميون از روي انگشت کسي رّد بشه که نمي ميره گفت آخه در اون لحظه انگشت بابام توي دماغش بود
استادیوم فوتبال يک روز غضنفر با دوستش ميره استادیوم فوتبال استادیوم خیلی شلوغ بود و وضعیت بدی داشتد یکهو غضنفر به دوستش میگه : من در عجبم دوستش میگه : چرا غضنفر میگه یک دروازه اینور ، یک دروازه اونور ، دوستش میگه خوب اینکه تعجبی نداره غضنفر دوباره میگه من در عجبم دوستش میگه چرا غضنفر میگه یک دروازه اینور ، یک دروازه اونور ، یک دروازه بان اینور ، یک دروازه بان اونور خلاصه غضنفر همین جور هی میگه من در عجبم و به حرفش یک کلمه اضافه می کنه تا آخر که میگه : یازده نفر اینور یازده نفر اونور یک توپ وسط یک داور اون گوشه یه کمک داور اینور یه کمک داور اونور یک زمین به این بزرگی این همه علف این همه درخت صد بيست هزار نفر جمعیت ، بعد این پرنده همه رو ول ميکنه و درست اومد رو سر من کار خرابی کرد
شــــــــام
غضنفر به نامزدش گفت دوست داري فردا شب با هم غذا بخوريم نامزدش با اشتياق فراوان گفت : البته ، با كمال ميلغضنفر : خوب به مادرت بگو غذا درست كنه من فردا شب ميام خونتون !
اشتباه کوچولو خانمی بچه به بغل در پارک شهر برای آقايی دردل ميکرد که ديروز راننده اتوبوس بمن گفت : که بچه شما زشترين و بد ترکيب ترين موجود عالم است از ديروز تا حالا می خواهم بروم به اداره اتوبوس رانی و از او شکايت کنم اتفاقا يک آقايی که کنار خانم نشسته بود،گفت : حتما اينکار را بکنيد اتفاقا اداره اتوبوس رانی همين نزديکيها ست، همين حالا برويد و شکايت کنيد تا شما برگرديد من مواظب اين ميمون کوچولو هستم
پاداش نيکي
بچه : مادر جون امروز معلم منو کتک زد
مادر : حتما" کار بدي کرده بودي بچه : من کاری نکرده بودم، رفيقم يک سوزن روی صندلي معلم گذاشته بود بطوريکه اگر مي نشست در ران او فرو مي رفت من برای اينکه آسيبي نبيند هنگام نشستن صندلي را از زير پايش کشيدم آن وقت معلم بزمين خورد و منو کتک زد
فرق ژيان با ماشينهاي ديگر
اگه گفتي فرق ژيان با ماشينهاي ديگه چيه ماشينهاي ديگه فقط آدم را ميبرند ، اما ژيان، هم آدم را ميبره و هم آبروي آدم رو
کفش
يک روز غضنفر ميره مسجد، برگشتني ميبينه که کفشاش نيست با خودش
ميگه : من کي رفتم
اسمت چيست
از يک دختر می پرسند اسمت چيست می گويد: مريم ولی صدايم می کنند می می
بعد از يک اقايی می پرسند :اسم شما چيست میگويد:چراغ علی ولی صدايم می کنند لوستر
دعوا
دوتا پسربچه در خيابان به شدت با هم كتككاري ميكردند و پسربچه بزرگتري كنار ايستاده بود و آنها را تماشا ميكردد زني از آنجا ميگذشت به پسربچهاي كه ناظر دعوا بود گفت: پسر تو كه بزرگتري چرا آنها را از هم جدا نميكنيد پسربچه با اوقات تلخي گفت: برو پي كارت، من دو ساعت زحمت كشيدم تا دعواشان انداختم
جواب دو پهلو
برای يه بچه پرستار جوان و خوشگلي ميارن خانم به شوهرش ميگه : پرستاره تازه قدغن کرده کسي بچه رو ماچ کنه ، تو هم رعايت کن شوهر ميگه : چشم خانوم ، تا اين پرستار هست ، من بچه را ماچ نميکنم
شوهر خوب
غضنفر داشت تو خيابون ميرفت شنيد يه خانومي داره دعا مي خونه و به خدا ميگه : خدايا يه شوهر خوشگل برای من بفرست غضنفر در حالي که به طرف خانومه ميرفت ، ميگفت : خدايا هلم نده ، خدايا هلم نده